اولا سلام به همگی این داستان رو خیلی وقت قبل فقط یه صفحه نوشتم
ازتون میخوام این داستان رو بخونید و نظراتون رو بهم بدید و بهم بگید که
به نظره شما این داستان ارزش ادامه دادن رو داره یا نه؟کلا بنقدین مرسی
به موهای طلایی مادرم که به خاطر بازتاب ظریف نور خورشید به رنگ
زیبایی در آمده است خیره میشوم و لبخند میزنم...مادرم با چشمان فیروزه
مانندش که نگرانی آشکاری از آنها میبارد به من خیره میشود
و می گوید:{موظب باش هیچ کاری نکنی، تا جایی که میتونی بعد از همه
چیز خواهرت را بردار و فرار کن و به پشت سرت نگاه نکن..قبیله ی نیل
آن طرفه رودخانه است ازت میخواهم به آن جا بروی و به آنها بگویی چه
بلایی سر مردممان آمده...میفهمی؟نه؟}
مادرم دستی به گونه های خیسم میکشد و با صدای محکمی اسمم را صدا
میزند:آیلا ازت میخواهم که فرار کنی بیا این را هم ببر...
او تبری با دسته ی طلایی رنگ را به دستم میدهد و دوباره همان زن خشن
قبیله میشود و برای آخرین بار حرف هایش را تکرار میکند وبا استوارترین
صدای ممکن میگوید:آیلا،خواهرت را هم با خود ببر. لنا بیا این جا...
دختری قد کوتاه با موهای سیاه لخت و چشمانی سیاه رنگ و گردشده
به طرفه ما می آید.او لبخندی میزند وبه لنا می گوید:لنا ازت میخواهم که با
خواهرت به طرفه قبیله ی نیل بروی....
لنا از مادرم می پرسد:ماما پس تو چی؟
مادرم لنا را بغل می کند و من میشنوم که به گوشش میگویدـ من به دنبالتان
خواهم آمد...
او برای آخرین بار به ما خیره نگاه میکند و با حرکتی سریع موهایش را جمع
میکند و برمی گردد تا برود...از دستان زیبا و ظریفش میگیرم و برای
اولین و آخرین بار میگویم:قوی باش ماما
او با حرارت می گوید:این را به خودت بگو
و بعد درپوش روی سر ما می بندد و ما به درون تاریکی می خزیم ومن
صدایی را میشنوم صدای تقلای مادرم را ...مردی وارد میشود واز موهای
مادرم میگیرد و او را کشان کشان بیرون می برد...میخواهم بیرون بروم که
لنا گریه میکند ومن مجبورا او را با تمام وجود بغل می کنم وبرای مادرم
قوی ترین زن قبیله زیر لب دعایی میخوانم.....صدای شلیک گلوله از بیرون
به گوش میرسد و بعد زنی جیغ میکشد وصدای خشن ولی مادرانه اش برای
همیشه به پایان میرسد
قطرات درشت اشک از چشمانم سرازیر می شود ماما قوی ترین زن قبیله
به دست دشمن به قتل رسیده است.....
بچه ها مطمئن نیستم این داستان چطوریه.از جایی که همتون نویسنده های
قابلی هستین به نظراتون احتیاج دارم بازم مرسی